دزدیده چون جان می‌روی اندر میان جان من

سرو خرامان منی ای رونق بستان من


چون می‌روی بی من مرو، ای جانِ جان بی تن مرو

وز چشم من بیرون مشو ای شعله‌ی تابان من


هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم

چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من


تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم

ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من


بی پا و سر کردی مرا بی خواب و خور کردی مرا

سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من


از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم

ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من


گل جامه‌در از دست تو ای چشم نرگس مست تو

ای شاخه‌ها آبست تو ای باغ بی‌پایان من


یک لحظه داغم می‌کشی یک دم به باغم می‌کشی

پیش چراغم می‌کشی تا واشود چشمان من


جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدا

بی‌تو چرا باشم؟ چرا؟ ای اصل چار ارکان من


مولانا - دیوان شمس - غزل ۱۷۸۶

صدای احمد شاملو: