بهت زده‌ام. شدیدن. دارم فکر می‌کنم اگه همه‌چیز اون‌طوری پیش بره که الان توی سرمه، چطور خدا می‌تونه تا ایییین حد هممممه‌ی اتفاقات رو منظم پشت سر هم بچینه؟ ولی بعد به این فکر می‌کنم، شاید مثل خیییلی از اتفاقاتی که گذشته، همه‌چیز هم اونطور نشه که من بش فکر می‌کنم. یه بار قبلا توی همین بلاگ گفتم که گاهی دعاهایی کردم و شاید دیرتر، اما خیلی خیلی بهتر از چیزی که تصور کردم برا‌م اتفاق افتاده. این چیزی که توی سرمه، اگه بشه، دقیقا اتفاق افتادن چیزیه که خیلی منتظرش بودم و نشده ولی قطعا اگه بعدن پیش بیاد، صدبرابر بهتر از چیزی خواهد بود که من تصور می‌کردم. حیرت زده‌ام! حتی از فکر کردن بهش! قطعا روزی که اون اتفاق بیفته، من همه‌ی عالم رو از روندی که پیش رفت براش خبر می‌کنم! ولی الان خدا کنارم نشسته و در گوشم می‌گه زوده... هنوز زووووووده!

باور نمی‌کنم اینقدر قشنگی! حتی و حتی اگه نشه اونی که اندر دل اندیشیده‌ام! قطعا تو می‌تونی همه‌چیز رو اون‌طور پیش ببری که دارم بش فکر می‌کنم. و چقدر منظم. و چقدر دقیق. ولی اونی که پیش میاد قطعا دقیق‌تر و منظم‌تر از چیزیه که من الان بش فکر می‌کنم.

پس بزار همه‌چیز اون‌طور بشه که تو می‌خوای. نه اونی که من می‌گم ؛) چون که خودت می‌گی:

‏« عسى ان تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لکم و عسى ان تحبوا شیئاً و هو شرٌ لکم... »