[کپی شده از اینستاگرام اینجانب، نوشته شده در زمانی قبل از این]

به خودم قول دادم بزرگ شدم یه خونه بسازم. یه 12 ضلعی وسط یه زمین نسبتا بزرگ. فاصله‌ی بین دوازده ضلعی تا دیواره های زمین رو گل کاری میکنم. دیواره های 12 ضلعی باید کاه گلی باشه. تو خونه کاشی های خاکی و فیروزه ای نصفه ی پایین دیوار و کاه گل نصفه ی بالای دیوار رو میپوشونه. از آقای شیخ پرسیدم، کسی رو سراغ نداشت سقفای دلخواه من رو درست کنه، ولی بالاخره پیدا میکنم. سقفای گنبدی با گچبری های خاص. یه حوض فیروزه ای وسطش، ماهی های قرمز ریز و درشت توش و اون ماهی هایی که روی میز رفتر مدیر راهنمایی توی تنگش هست هم باید باشه. میز و صندلی های دور تا دورش، از اونایی که دم بازارِ میدون میفروشه. و لوستر های کار شده ی برنزی. کفش باید شکل کاخ هشت بهشت، از کاشی های خاکی رنگ درست شده باشه و نقطه‌ی اتصال اون ها از کاشی های ریز آبی کاربنی استفاده شه. ورودی یکی از اتاقای طبقه ی بالا هم باید از کاشی های گل و بوته استفاده شه. گوشه اش چندتا پله بخوره به اون اتاق دلنشین تر از همه جای خونه، و فاصله ی عمودی بین پله ها هم از پترن های پینترست استفاده شه. در ورودی حتمن باید کلون داشته باشه. وسط دو طبقه یه جایی خالیه، منظورم اینه که سقف نداره، یه دایره‌ی بزرگ خالیه که در واقع فقط سقف طبقه دوم رو داره و دور تا دورش نرده های دور طبقه بالاس و خب اون وسط خالیه. به گچبر سقف تاکید میکنم با خط خوش دور تا دور اون دایره شعرهای مولانا رو بنویسه. قسمت مهم خونه هم پنجره هاشه. پنجره های رنگی رنگی دور تا دور طبقه ی بالا رو میپوشونه. چوباش طرحای تکراری داره و به دل آدم میشینه. بیرون هر پنجره یه قسمت حدودن 20 سانتی برای گذاشتن گلدون های شمعدونی هست.
روز سه بار تمام مختصات 12 ضلعی عزیزم رو مرور میکنم و توی قسمتای مختلفش زندگی میکنم و به خودم میگم: یه روزی باید بسازمش. یه روزی من توی سماورش یه چایی دم میکنم، چایی رو میریزم توی استکان های کمر باریک با لبه‌ی طلایی، میزارمش توی یه نلبکی لب طلایی، میرم توی گرامافون شجریان میزارم، روی صندلی های تخت طورش لم میدم، چایی رو میزارم روی میز چوبی با رومیزی های ترمه قرمز، میخورمش و بعد هم میخوابم و خواب رنگی رنگی میبینم.